مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
مـن از تـبـار بـاقـرم مـردم بـدانـیـد دل بـی قـرار بـاقــرم مـردم بـدانـیـد مست و خـمـار باقـرم مـردم بدانـید امــروز یــار بـاقـرم مـردم بـدانـیـد فــردا كــنـار بـاقـرم مـردم بـدانـیـد دست از غـم او تا قـیامت بر نـدارم ای كهكشان ها آسمان ها در مدارت عـرش خدای لم یزل هم بـیـقرارت خـتم رُسُل كرده سلامش را نثـارت بیچـاره تر از من نداری در كنارت دارم درون سیـنـه ام شـوق زیـارت كی میشود سر بر مـزار تو گذارم ای ابـتـدای روضـه ها از خـانـۀ تو ای هـیـأت عـشـاق در كـاشـانـۀ تـو قـلـب تــمـام قــدسـیـان دیــوانـۀ تـو بـار تـمـام صحـنـه ها بـر شـانـۀ تو شـد این دلـم آبــاد از خـمـخـانـۀ تـو من حاجتی جز مردن از عشقت ندارم شـكـر خـدا امشب پـریشان تو هستم مانـند زهـرا دیـده گـریـان تو هستم دلـدادۀ آن بیـت الأحـزان تو هـسـتـم تـقـدیـر بوده اینكه حـیران تو هستم دلسوخته، از داغ سوزان تو هـسـتـم پس كی غم تو میكشد بر روی دارم امشب تـفـأل میزنم بر چـشمهـایت مثل مزارت مانده خلوت روضههایت شکر خدا من روضه میگیرم برایت جـانم شود ای کاش آقـا جان فـدایت آتش زده زهر جفا بر دست و پایت ای كاش پای غصه هایت جان سپارم ای سـوز آه سیـنـۀ تو آسمـان سـوز بر ما عطا فرما كمی ای مهربان سوز قبر غریبت روضه ای داغ و نهان سوز ای خاطرت آزرده از یك ظهر جانسوز بر چشمهایت چند عكس خانمانسوز امشب بـیـاد خـاطـراتـت لالـه زارم قـوم پـیـمـبـر را همه گـمـراه دیـدی آنچه نـدیـده هیـچ چـشمی، آه دیـدی در بـیــن آتـش ذكــر یــا الله دیــدی چـنـدین سـتـاره در مـدار ماه دیدی یك یـوسف بی سر میان چـاه دیـدی میگفتی از این غم هماره بیقـرارم |